خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه
خدا زيباست ؛ مخلوقاتش هم همينطور سری 4
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
محمد غفاری " کمال الملک "
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
دانلود گلهای صحرایی سری یک
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
زنی که به مردان مردانگی آموخت
بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم. گودیوا قبول می کنه، خبرش در شهر می پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند.
جایزه دوم مسابقه بین المللی طراحی پوستر
«نادیا آقا بیگی» در مسابقه بین المللی طراحی پوستر شهر فون تنی- سو- بوآ(1) (فرانسه) مقام دوم را کسب کرد. این کمپین که به منظور مبارزه و جلوگیری از خشونت علیه زنان، طراحان حرفه ای را از سراسر جهان به رقابت فراخوانده بود در ماه نوامبر برگزار شد و آثار شرکت کنندگان برتر را به نمایش گذاشت.
اعضای هیات داوران این مسابقه را پیر برنارد(2) ، فیلیپ شاو(3) ، پاسکال بیژون(4) ، ژولیت ویسبک(5) ، وایولین شاو(6) تشکیل می دادند. این رویداد توسط فون تنی- آن- سن(7) (انجمن برگزارگنندگان گرافیک خیابانی) و با همکاری نمایندگان حقوق برابر برای زنان، برگزار و از حمایت مالی اداره محلی امور فرهنگی ایل- دو- فرانس(8) (DRAC) برخوردار می باشد.
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
هنر نمایی با مغز مداد سری 2
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه
به کجا چنین شتابان؟
شایعه سازی
زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.
حکیم به او گفت : «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
فول آلبوم افسر شهیدی
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
دخمه حیرتانگیز سیسیل: اینجا مردهها نمی خوابند!!
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
مدل لباس نامزدی سری 5
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
سفر به ایتالیا
زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره ... دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟
زن : ممنون ، عالی بود!
مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟
پرندگان زیبا در لحظه های زیبا سری 5
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه
مردهای ایرانی
1- مرد ایرانی با شدت و حرارت جلو می آید.
دست و دل باز است و در ابتدای رابطه غیرتش نمی گذارد شما دست تو جیب کنید .
روزی هشت بار زنگ می زند و ده تا اس ام اس می فرستد و دائم به بهانه های مختلف سر راه شما قرار میگیرد و کلی حرف های قشنگ در گوشتان می گوید
و همان بار اول به شما می گوید چقدر خوشگلی و از بار دوم به آسانی عزیزم و عسلم و عشقم صدایتان می کند و هر مکالمه با جمله ی دوستت دارم به انتها میرسد
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه
چوپان و بز
چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد.
او ميدانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.
عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون نتواند از آن بگذرد... نه چوبي كه بر تن و بدنش ميزد سودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته.
پيرمرد دنيا ديدهاي از آن جا ميگذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت من چاره كار را ميدانم. آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب زلال جوي را گل آلود كرد.
بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد.
چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟
۱۳۸۹ بهمن ۵, سهشنبه
عکسهای زیبای حشرات از نزدیک سری 3
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
لحظاتی زیبا از هنر نمایی دختران ژیمناستیک کار سری 2
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه
مدل کت و کاپشن زمستانی بانوان سری 3
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه
خدا زيباست ؛ مخلوقاتش هم همينطور سری 4
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
شگفـت انگيزترين تصاوير طبيعت
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
پرندگان زیبا در لحظه های زیبا سری 4
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
مدل مو و ارایش صورت سری 2
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه
لحظاتی زیبا از هنر نمایی دختران ژیمناستیک کار سری 1
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه
جنگل رقصان
هنوز علت رشد ناموزون یا به عبارتی موزون این درختان در پرده ابهام است. اگر از نزدیک به این درختان نگاه کنید، از پیچ و خم های عجیب در طول تنههای بلند و قطور حیرت خواهید کرد.
اولین چیزی که در این جتگل به نظر میرسد، فوق العاده بودن آن است. یه چیزی شبیه کار هنری که هنرمندان برای شکل دهی به تنه درختان انجام می دهند.
اینجا مانند کارگاه هنرمندی است که سالها برای شکل دهی به این تنهها زحمت کشیده باشد. شما چی فکر می کنید،آیا صبوری، قدرت و خلاقیت انسان برای چنین کاری کافیه؟!!
این جنگل موضوع تحقیق و مطالعات علمی بسیاری از زیست شناسان قرار گرفته است. ولی هیچ نشان یا دلیلی برای چنین پدیده و رفتارهایی در این منطقه خاص پیدا نکرده اند.
البته نظریات مختلفی در باره این پدیده ارائه شده که هیچ کدام اثبات نشده است.
یکی از این نظریههامی گوید؛ اشکال عجیب و غریب تنه این درختان می تواند توسط بادهای قوی شکل گرفته باشد! کمی بعید به نظر میرسد!
قلب جغد پیر شکست
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته ، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی . دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
معلم چو آمد به نا گه کلاس
معلم چو آمد به نا گه کلاس چو شهری فروخفته خاموش شد
سخنهای ناگفته در دلها به لب نارسیده فراموش شد
معلم زکار مداوم مدام غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان شباب جوانی از او رخت بر بسته بود
سکوت کلاس غم آلود را صدای درشت معلم شکست
ز جا احمدک جست و بند دلش ازاین بی خبر بانگ ناگه گسست
بیا احمدک درس دیروز را بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت
ولی احمدک درس نا خوانده بود به جز آنچه دیروزهمانجا شنفت
عرق چون شتابان سرشک یتیم خطوط خجالت برویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش به روی تن لاغرش لرزه داشت
زبانش به لکنت بیفتاد و گفت بنی آدم اعضای یکدیگر ند
وجودش به یکباره فریاد کرد که در آفرینش ز یک گوهرند
در اقلیم ما رنچ بر مردمان زبان دلش گفت بی اختیار
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز ، تو کز وای یادش نبود جهان پیش چشمش سیه پوش شد
۱۳۸۹ دی ۲۸, سهشنبه
عکسهای زیبای حشرات از نزدیک سری 2
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه
مدل کت و کاپشن زمستانی بانوان سری 2
ارسال به :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
آرامش سنگ یا برگ
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود
مرد سالخورده ای از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حال پریشانش شدو کنارش نشست
مرد جوان بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه چیز در زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
مرد سالخورده برگی از درختی کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت:به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آب می سپارد و با آن می رود سپس سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت . سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آب کنار بقیه ی سنگ ها قرار گرفت
مرد سالخورده گفت: این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و درعمق نهر قرار گیرد اما امواجی را روی آب ایجاد کرد و بر جریان آب تاثیر گذاشت
حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را