۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

گلهای رنگارنگ قسمت پنجم



گلهای رنگارنگ سری پنج ، شامل 49 برنامه می باشد
از برنامه شماره 381 تا برنامه شماره 449
امیدوارم برنامه ها را دانلود کرده و از شنیدن آنها لذت ببرید  

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مدل لباس عروس سری 2


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

رضی الدین آرتیمانی



            چاه دنیا سر به سر نوک سنان و خنجر است                   پا به این ره کی نهد آن را که چشمی بر سر است
            سر به بالین چون نهد آن را که دردی در دل است            خواب شیرین چون کند آن را که شوری درسراست
           هفت کشور گشتم و درمان دردم کس نکرد                      یارب این درمان دردم در کدامین کشور است
           پارسایی راست ناید، یار ما آسوده باش                          حقه بازی دیگر و شمشیربازی دیگر است
           راست بنگر جانب این پیرزال کج نهاد                           کین جلب، پیوسته رنگین بار خون شوهر است
           درفراقم، یاد آن شب همچو آب و آتش است                      در مزاقم، حسرت آن لب چو شیر و شکراست
           از خرابات و حرم، چیزی نشد حاصل رضی                   این قدر معلوم شد کان نشئه جایی دیگراست

             

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

لبخند



بسياري از مردم كتاب "شاهزاده كوچولو " اثر اگزوپري را مي شناسند. اما شايد همه ندانند كه او خلبان جنگي بود و با نازيها جنگيد ودر نهايت در يك سانحه هوايي كشته شد . قبل از شروع جنگ جهاني دوم اگزوپري در اسپانيا با ديكتاتوري فرانكو مي جنگيد . او تجربه هاي حيرت آو خود را در مجموعه ا ي به نام لبخند گرد آوري كرده است . در يكي از خاطراتش مي نويسد كه او را اسير كردند و به زندان انداختند او كه از روي رفتارهاي خشونت آميز نگهبانها حدس زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كرد مينويسد :" مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همين دليل بشدت نگران بودم . جيبهايم را گشتم تا شايد سيگاري پيدا كنم كه از زير دست آنها كه حسابي لباسهايم را گشته بودند در رفته باشد يكي پيدا كردم وبا دست هاي لرزان آن را به لبهايم گذاشتم ولي كبريت نداشتم . از ميان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم . او حتي نگاهي هم به من نينداخت درست مانند يك مجسمه آنجا ايستاده بود . فرياد زدم "هي رفيق كبريت داري؟ " به من نگاه كرد شانه هايش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزديك تر كه آمد و كبريتش را روشن كرد بي اختيار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمي دانم چرا؟ شايد از شدت اضطراب، شايد به خاطر اين كه خيلي به او نزديك بودم و نمي توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوري فاصله بين دلهاي ما را پر كرد ميدانستم كه او به هيچ وجه چنين چيزي را نميخواهد ....ولي گرماي لبخند من از ميله ها گذشت وبه او رسيد و روي لبهاي او هم لبخند شكفت . سيگارم را روشن كرد ولي نرفت و همانجا ايستاد مستقيم در چشمهايم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اينكه او نه يك نگهبان زندان كه يك انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هواي ديگري پيدا كرده بود

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

وقتی همه خوابیم، راهزنان اینترنتی در پوشش بانک



بانکی دات آی آر: چند سالی است که در کشور ما بانک ها یا شرکت های وابسته به آنها امکاناتی را برای نقل و انتقال پول به صورت اینترنتی فراهم آورده اند. مثلاً با نصب دروازه پرداخت اینترنتی یک بانک بر روی یک سایت می توان پول کالا و خدمات را از طریق کارت های عضو شتاب از مشتری دریافت نمود.
یکی از معضلاتی که همزمان با افزایش روزافزون خریدهای اینترنتی، دامنگیر مشتریان و صاحبان کسب و کارهای الکترونیکی شده است، معضلی است به نام "فیشینگ" است.
"فیشینگ به بیان ساده یعنی طراحی یک سایت تقلبی (که آدرس و قالبی شبیه به دروازه پرداخت الکترونیک بانکهای معتبر داشته باشد) و جمع آوری و سپس سوء استفاده از اطلاعات کارت مشتریان"

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

کوروش کبیر



اگر هخامنش به فراموشی سپرده شود ، گناه ماست که به فرزندانمان نیاموختیمش
مگر هزارها چیز دیگرکه به فرزندانمان می آموزیم ، در کتاب های درسی آمده اند؟؟؟
پس گناه خودمان را گردن دیگری میاندازیم
خود ما چقدر آگاهی داریم؟ چقدر از پیشینه و تاریخمان اطلاع داریم
اگر آگاهی داشتیم انقدر تکرارش نمی کردیم

آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید؟
آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش کبیر را نمیشناسند؟
آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟
آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

تاریخچه کریسمس



کریسمَس یا نوئل نام جشنی است در آیین مسیحیت که به منظور گرامی‌داشت زادروز مسیح برگزار می‌شود. بسیاری از اعضای کلیسای کاتولیک روم و پیروان آیین پروتستان، کریسمس را در روز ۲۵ دسامبر جشن گرفته و بسیاری آنرا در شامگاه ۲۴ دسامبر نیز برگزار می‌کنند. اعضای بیشتر کلیساهای ارتودوکس در سراسر دنیا نیز روز بیست و پنجم دسامبر را به عنوان عید میلاد جشن می‌گیرند. برخی از مسیحیان ارتودوکس در روسیه، اوکراین، سرزمین مقدس (ناحیه تاریخی فلسطین) و دیگر مکانها، به سبب پیروی از گاهشماری یولیانی، جشن کریسمس را در روز ۷ ژانویه برپا می‌دارند. اعضای کلیسای ارامنه طبق سنت منحصر به فردی، روز میلاد و همچنین روز غسل تعمید مسیح را همزمان در روز ششم ژانویه جشن می‌گیرند.

ایام دوازده روزه کریسمس با سالروز میلاد مسیح در ۲۵ دسامبر آغاز گشته و تا جشن خاج‌شویان در روز ۶ ژانویه ادامه می‌یابد. هرچند مهم‌ترین عید مذهبی در گاهشمار مسیحی، روز عید پاک ( به عنوان روز مصلوب شدن و رستاخیز عیسی) است، مردم بسیاری به‌خصوص در کشورهای ایالات متحده و کانادا، کریسمس را مهم‌ترین رویداد سالانه مسیحی محسوب می‌دارند. با وجودی که این روز، یک عید مذهبی شناخته می‌شود، از اوایل سده بیستم میلادی به بعد به طور گسترده به عنوان یک جشن غیر مذهبی برگزار شده و برای بیشتر مردم، این ایام فرصتی است برای دور هم جمع شدن اقوام و دوستان و هدیه دادن به هم. کریسمس با آیین‌های ویژه‌ای به‌طور مثال آراستن یک درخت کاج، برگزار شده و شخصیتی خیالی به نام بابانوئل در آن نقشی مهم دارد.

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

فول آلبوم هایده



ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مــرواريد اما از جنس طــلا


مُرواريد يا دُر، گوهري است معمولاً سفيد و درخشان که در اندرون برخي از نرم‌تنان دوکفه‌اي مانند صدف مرواريد به وجود مي‌آيد و مرواريد طبيعي يكي از جواهرات بسيار مهم و قيمتي از دوران باستان به شمار مي رود و به همين دليل صيد صدف به منظور استحصال مرواريد از قرن ها پيش در اقيانوس هند، اقيانوس آرام، درياي آتلانتيک، آبهاي استراليا، فرانسه و همچنين خليج فارس و درياي عمان و ديگر گستره هاي حضور صدف مرواريدساز (mother of pearl) رواج داشته است و از سودمندترين ثروت هاي طبيعي درياها به شمار مي رفته است و مي رود. مرواريد نماد و تجلي قدرت، ثروت، اشرافيت و سلطنت بوده و شاهد اين مدعا حضور لفظ هاي ديگر براي آن همچون لولو و غيره در كتاب هايي مانند قرآن، انجيل و يا حتي كتاب هاي تاريخي رم، يونان، چين و تنديس ها پرتره ها و آثار دوران باستان بوده است.


داستان بوجود آمدن اين گوهر گرانبها در دل صدف اينست که وقتي جسمي خارجي مانند ذره‌اي شن بين صدف و پوسته او قرار بگيرد جانور لايه‌هايي مرکب از ماده آلي شاخي کونچيولين و بلورهاي کلسيت يا آراگونيت را به دور جسم خارجي ترشح مي‌کند. از اين لايه‌هاي هم‌مرکز رفته رفته مرواريد شکل مي‌گيرد. جنس مرواريد با جنس ديواره درون صدف يکسان است. شکل مرواريد اغلب نزديک به کره است هرچند به شکل‌هاي ديگر مانند گلابي و دکمه و حتي شکل‌هاي نامنظم هم ديده مي‌شود. درشتي آن به درشتي دانه خشخاش تا تخم کبوتر است. رنگ مرواريد اغلب سفيد است ولي ممکن است به رنگ‌هاي صورتي و زرد و سبز و آبي و قهوه‌اي و سياه نيز ديده شود. در قرن بيستم پرورش مرواريد نيز رايج شد. براي تهيه مرواريد پرورشي (که گاه مرواريد مصنوعي نيز ناميده مي‌شود) با سوراخ کردن پوسته صدف، يک قطعه مرواريد بسيار کوچک را در درون صدف قرار مي‌دهند تا جانور لايه‌هايي به دور آن ايجاد کند.

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چنار عباسعلی



آورده اند که حرم سرای عریض و طویل" ناصرالدّین شاه" هر روز شاهد دعوا و رقابت های پنهان و آشکار بود، روزی کنیز یکی از بانوان حرم، مرتکب خلافی می شود و از آن رو که می دانست بانو عصبانی خواهد شد و تنبیهش می کند، تا قبل از آنکه خبر به او رسد خود را به" ری" رسانده و در" عبدالعظیم" بست می نشیند، خبر بست نشینی کنیزک که به شاه می رسد از بانوی حرم می خواهد، گناه کنیز را ببخشد؛ البته این بست نشینی و خروج کنیز از حرم، شاه را به فکر می برد که چاره ای کند تا اهل حرم به هنگام حوادثی این چنین پا به خارج حرم نگذارند و در همان اندرونی، امکان بست نشینی برایشان فراهم باشد!

فکر بکری به ذهن شاه رسید، بانوئی گیس سپید از اهل حرم را دستور داد تا به دروغ این خبر منتشر کند که خواب نما شده و به او خبر داده اند که در پای چنار کهن سال" گشن شاخ" در توی محوطه اندرونی امامزاده ای به نام" عباسعلی" مدفون است .
این خبر که در حرم پیچید،همه خوشحال از اینکه امامزاده ای در اندرون دارند از شاه خواستند که دور چنار را نرده کشد و علم و کُتل آویز کند

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

رياضي اينجوري تو ذهن آقايون مي‌مونه



ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

میوه شب یلدا

 


شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !

پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان !

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شعر طنز مخصوص شب یلدا




شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه                                 گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل                               دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
 گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم                            ز هــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
 شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما                                 و یــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
  به گوشم می رسد از دور و نزدیک                             نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
   پس از صرف طعام و چــــای و میوه                            تقاضــــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
  که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید                             هم از رسم و رســــــــــــوم آن زمانه
  چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم                            پس از ایشان مرا گــــــــــل کرد چانه
  نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ-                             “جنیفر لوپز” آمـــــــــــــــــــد در میانه
 عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو                                  و یا خواهــــــــــــان آن مست چمانه؟
   به او با شور و شوق و خنده گفتم                                عزیزم با اجــــازه، هــــــــــر دُوانه!!
   نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد                                  از آن گفتـــــــــــــــار پاک و صادقانه
    به خود گفتم که”بانی” این تو بودی                              که دست همســـــــــــــــرت دادی بهانه
    خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید                            کـــــــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه
    ز پشت در زدم فریــــــــــــاد و گفتم:                            “مدونا” هم کنــــــــارش، هر سه وانه!!
   و آن شــــب در به روی مــن نشد باز                            شــــدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه
   شــــب جمعــــــــــــه برای او نوشتم                              ندامــــت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه
     نــــمی دانــــم پس از آن نامــــــه دیگر                          عیــــالم کــــینه بــــــــــــا من داره یا نِه
    ولــــی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار-                     بــــگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شب یلدا در سخن شاعران




در فرهنگ عاميانه مردم، شب يلدا و شب چله، شب دوستی است. شب بار عام و کارهای خيريه است. مردم ايران که اکثراً کشاورز يا دام*دار بوده*اند، آموخته*اند تا سرمای زمستان را بهانه*ای برای دورهم جمع*شدن و جشن به پايان رساندن يک سال زراعی بدانند. ليکن در فرهنگ ادبی و رسمی کشورمان، يلدا اغلب چهره*ی تاريک و خشن شبی طولانی است. شبی که عشاق به انتظار به سرآمدن آن هستند. طولانی و تاريک بودن يلدا استعاره*ايست برای فراق جان*کاه معشوق، تنهايی و انتظار وصال و گاه گيسوی سياه و بلند يار.

و حال چندبيتی در اين مضمون میخوانيم:

حافظ:
صحبت حکام، ظلمت شب يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد

سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را

اوحدی:
شب هجرانت ای دلبر، شب يلدا است پنداری
رخت نوروز و ديدار تو عيد ماست پنداری

خاقانی:
تو جان لطيفی و جهان جسم کثيف
تو شمع فروزنده و گيتی شب يلدا

عنصری:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

تاریخچه شب یلدا ( شب چلّه )



شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به هنگام غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در ۱ دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام این شب را جشن می‌گیرند.

این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود.
«یلدا» واژه‌ایست به معنای «تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخه‌های متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبان‌های رایج در منطقه خاورمیانه بوده‌است. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته می‌شده، وارد زبان پارسی شده‌است.
واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (به معنای روز) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

ژاله عالمتاج قائم مقامی



ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یک قرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم میشناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمیآورد، و او جان هوشیاری که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت. از کجا و از کدامین روزنهای همه به هراسناکیها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود

باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیست
تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش
از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن
کهنه شد افسانه ات ای آدم! آخر گوش کن
داستانی تازه میخواند تو را حوای من
گر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری ست
زانچه در آیینه بیند دیده ی بینای من

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد



اهل دانشگاهم
رشته ام علافي‌ست
جيب‌هايم خالي‌ست
پدري دارم
حسرتش يك شب خواب!
دوستاني همه از دم ناباب
و خدايي كه مرا كرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب مي‌فهمم سهم آينده من بي‌كاريست
من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند
مرد تاجر خوب است و مهندس بيكار
و چرا در وسط سفره ما مدرك نيست
چشم ها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

حتما بخونید

Answer the phone by LEFT ear
برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کن



Do not drink coffee TWICE a day
روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جان استفن آكواري



در سال 1968 مسابقات المپيك در شهر مكزيكوسيتي برگزار شد. در آن سال مسابقه دوي ماراتن يكي از شگفت انگيزترين مسابقات دو در جهان بود.دوي ماراتن در تمام المپيكها مورد توجه همگان است و مدال طلايش گل سرسبد مدال هاي المپيك. اين مسابقه به طور مستقيم در هر 5 قاره جهان پخش ميشود.

كيلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزديكي با هم داشتند، نفس هاي آنها به شماره افتاده بود، زيرا آنها 42 كيلومترو 195 متر مسافت را دويده بودند. دوندگان همچنان با گامهاي بلند و منظم پيش ميرفتند. چقدر اين استقامت زيبا بود. هر بيننده اي دلش ميخواست كه اين اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طي كردند و يكي پس از ديگري وارد استاديوم شدند.استاديوم مملو از تماشاچي بود و جمعيت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشويق كردند. رقابت نفس گير شده بود و دونده شماره ... چند قدمي جلوتر از بقيه بود. دونده ها تلاش ميكردند تا زودتر به خط پايان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پايان را پاره كرد. استاديوم سراپا تشويق شد. فلاش دوربين هاي خبرنگاران لحظه اي امان نمي داد و دونده هاي بعدي يكي يكي از خط پايان گذشتند و بعضي هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پايان چند قدم جلوتر از شدت خستگي روي زمين ولو شدند. اسامي و زمان هاي به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همين حال دوندگان ديگر از راه رسيدند و از خط پايان گذشتند. در طول مسابقه دوربين ها بارها نفراتي را نشان داد كه دويدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسير مسابقه بيرون آمدند. به نظر ميرسيد كه آخرين نفر هم از خط پايان رد شده است. داوران و مسوولين برگزاري ميروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پايان را جمع آوري كنند جمعيت هم آرام آرام استاديوم را ترك ميكنند. اما...

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

Strange Hotels All Over The world 2



ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

عکسهای زیبایی از طبیعت سری 3


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

عکسهای زیبایی از طبیعت سری 2


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

زیباترین رنگ ها در دنیای حیات وحش


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

خدایا



خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

افسانه ای از فداکاری زنان ! ...




بر بالای تپه‌ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی ‌و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است.
اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است.

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می‌کند.
اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می‌برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می‌فرستد که... قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

Strange Hotels All Over The world 1


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

علتش بدحجابی زن هاست



هرکجا مشکلات پابرجاست/ یا خرابی به نحوی از آنجاست
بی گناهند جمله مسئولان / مطمئن باش بی کم و بی کاست
علتش بدحجابی زن هاست!

گر هدفمند گشته یارانه/ هیچ کس را اگر که یارا، نه
کی به تو گفت کار یارانه؟/ خوب بنگر، دلیل آن پیداست
علتش بدحجابی زن هاست!

هرکه معتاد بنگ و تریاک است/ آزمایش نشان دهد پاک است
پر قاچاق، ولوو و ماک است/ جنس هرآنچه خواستی اینجاست
علتش بدحجابی زن هاست!

نان فهمیده ها شده آجر/ کار پیدا نمی کند دکتر
شد اداره ز بی سوادان پر/ دور، دور صعود جاهل هاست
علتش بدحجابی زن هاست!

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

موزه لور که نگه دارنده میراث ایرانیان

موزه لور که نگه دارنده میراث ایرانیان است یکی از موزه های بزرگ جهان است که در انتهای خیابان شانزه لیزه پاریس قراردارد و به مرور زمان از یک کاخ سلطنتی به موزه ملی کشور فرانسه در سال ۱۷۹۳ میلادی تبدیل گردید. این موزه دارای ۴ طبقه زیرزمینی است که دارای قسمتهای مختلفی از جمله مصر، ایران و اروپاست. در قسمت ورودی این موزه یک هرم شیشه ای قرار دارد که سمبل این موزه بشمار می رود. درقسمت ایران می توان سرستون های تخت جمشید را بصورت کامل و تقریبا بکر و دست نخورده مشاهده کرد.تقریبا مهمترین بخشهای تخت جمشید در این موزه قرار دارد. بخشهای رنگی تخت جمشید را برای اولین بار در این موزه مشاهده کردم. لوح قانون حمورابی نیز دربخش مجاور قراردارد.این لوح روی تخته سنگ سیاهی با خط میخی حک شده است و براستی وجود بخش تاریخ ایران اعتبار و جلال خاصی به این موزه اعطا کرده که نمونه آن را در کمتر جایی می توان نظاره کرد.

واقعاً آدم بعضی اوقات میماند که این آثار عظیم الجثه چطور تا آنجا رفته اند



ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

دنیای شگفت انگیز مورچه ها

مورچه ها موجوداتی باهوش، سختكوش ، جنگجو، با مسوولیت و فداكار برای گروهشان هستند. سراسر زندگی مورچه ها در تلاش سپری می شود. شیوه زندگی مورچه ها از هرگونه ای كه باشند تقریبا مشابه است. همه آنها اعم از مورچه های سرباز یا كارگر در خدمت جامعه و بقای كلنی خود هستند.گزارش كوتاه تصویری از دنیای شگفت انگیز مورچه ها.

تصویر یك مورچه سرباز گونه فئیدول كه در مقابل لانه كاملا مراقب است تا از ورود هرگونه پارازیت یا هر دشمنی جلوگیری كند

 مورچه های كارگر تكه برگ هایی را كه جمع كرده اند به لانه می برند 

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد



مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد
و من سال ها مذهبی ماندم
بی آنکه خدایی داشته باشم
( سهراب سپهری)

کوچک که بودم پدرم بيمار شد. و تا پايان زندگي بيمار ماند.پدرم تلگرافچي بود.در طراحي دست داشت.خوش خط بود.تار مي نواخت. او مرا به نقاشي عادت داد. الفباي تلگراف (مورس) را به من آموخت . در چنان خانه اي خيلي چيزها مي شد ياد گرفت.
من قالي بافي را ياد گرفتم و چند قاليچه ي کوچک از روي نقشه هاي خود بافتم . چه عشقي به بنايي داشتم. ديوار را خوب مي چيدم. طاق ضربي را درست مي زدم. آرزو داشتم معمار شوم. حيف،دنبال معماري نرفتم.
در خانه آرام نداشتم. از هر چه درخت بود بالا مي رفتم. از پشت بام مي پريدم پايين. من شر بودم. مادرم پيش بيني مي کرد که من لاغر خواهم ماند.من هم ماندم. ما بچه هاي يک خانه نقشه هاي شيطاني مي کشيديم.

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مي انديشم زندگي روياييست



مي انديشم زندگي روياييست و بال و پري دارد به اندازه عشق.
بيانديش اندازه عشق در زندگيت چقدر است؟
در کجاي زندگيت است؟

دلم به حال عشق مي سوزد
چرا سالهاست کسي را عاشق نديده ام ؟
مگر نمي دانيم براي هر کاري عشق لازم است

رهگذري آرام از کنارم مي گذرد و بدون احساسی مي گويد : صبح بخير
صدايش در صداي باد گم مي شود و به گوش قلبم نمي رسد

زمان مي گذرد و در انتهاي راه مي فهمي چقدر حرف نگفته در دل باقي ماند
حرفهايي که مي توانست راهي به سوي عشق باشد
حرفهاي ناتمامي که در کوچه هاي بن بست زندگي اسيرند
ناگهان لحظه غربت مي رسد و تو در ميابي که چقدر زود دير شده
به تکاپو مي افتي...در غربت بيابان ,در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق مي گردي.
دير شده خيلي دير

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پرسشی از خیام !!!! ...




روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

عکسهای زیبایی از طبیعت سری 1


ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed