۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد



اهل دانشگاهم
رشته ام علافي‌ست
جيب‌هايم خالي‌ست
پدري دارم
حسرتش يك شب خواب!
دوستاني همه از دم ناباب
و خدايي كه مرا كرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب مي‌فهمم سهم آينده من بي‌كاريست
من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند
مرد تاجر خوب است و مهندس بيكار
و چرا در وسط سفره ما مدرك نيست
چشم ها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
بايد از مردم دانا ترسيد!
بايد از قيمت دانش ناليد!
وبه آن‌ها فهماند
كه من اينجا فهم را فهميدم
من به گور پدر علم و هنر خنديدم!
كار ما نيست شناسايي هر دمبيلي
كار ما اين است كه مدرك در دست
فرم بيگاري هر شركت بي پيكر را پربکنیم

ارسال به Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: GBuzz :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست: